درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید,سایت من یک وبلاگ تاریخی که مطالبش خوب و سودمنده وامید وارم اون چیزی رو که دنبالش هستید با گشتن تو سایت من بدست بیاریدو امیدوارم که از سایتم خوشتون بیاد. پيوندها
نويسندگان
همه چی
تاریخ زندیه تاریخ زندیه یکی از ادوار پر فراز و نشیب تاریخ ایران به شمار می رود. بی ثباتی در سلطنت و پادشاهی، میل به قدرت و خیانت نزدیکان از مهمترین عواملی است که این دوران را در زمره ادوار خونین ایران قرار می دهد. یکی از مورخین آن زمان اینگونه توصیف می کند که: در نیمه دوم قرن دوازدهم هجری ایران کشوری است پر هرج و مرج که خونریزی و جنگ و قتل و غارت از مشخصات اصلی آن محسوب می شود.این عوامل موجود باعث شد تا در ایران نگاه ها بیشتر به قدرت طلبی و کسب ثروت از شرایط موجود باشد و دیگر توجهی به اقتصاد و پیشرفت کشور نشود و ایران در آن زمان جزء کشورهایی بشمار می رفت که از عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی رنج می برد بدینگونه که تا آن زمان هنوز صنعت چاپ به این کشور نیامده بود و تنها وسیله ارتباط فکری مردم استنساخ دستی از نسخ خطی بود. سر جان ملکم تاریخ نویس و سیاستمدار انگلیسی که در آن زمان به ایران سفر کرده بود، مدعی است که حتی در آن زمان استعمال عرابه های چرخ دار نیز تا سال 1810 میلادی معمول نبوده است. اینها گوشه ای از عقب ماندگی ایرانیان آن زمان بود که بدست مورخین ثبت شده است. (دولت و حکومت ایران در قرن دوازدهم هجری) در ایران پادشاهان قدرت خود را از سوی خداوند می دانستند و به همین دلیل حدودی بر اختیارات خویش قائل نبودند. بدین صورت که یک دستور ساده پادشاه در حکم قانون واقعی بود و بدون چون و چرا می بایستی اجرا می شد. دروویل نویسنده فرانسوی قرن نوزدهم میلادی در این باره چنین اظهار می دارد: کمتر پادشاهی است که قدرت وی به درجه قدرت پادشاهان ایران باشد. ملکم نیز در وصف پادشاهان ایران چنین می نویسد: پادشاه ایران یکی از مستبد ترین پادشاهان جهان است، استبداد مطلق پادشاهان ایران از قرن ها پیش تغییری نیافته است. همین قدرت مطلق پادشاه سبب می شد تا در آن ایام عمر سلطنت در ایران کوتاه شود و قدرت از فردی به فرد دیگر انتقال یابد. بطور مثال در زمانی که نادر شاه افشار به قتل رسید، چون قاتلان وی نقشه ای برای تاج و تخت وی نداشتند عده زیادی از مدعیان به فکر قبضه کردن سلطنت ایران افتادند که توضیح آن خواهد آمد. سرنوشت بازماندگان نادر در بامداد شبی که نادر شاه افشار به قتل رسید سراسر کشور ایران دچار هرج و مرج و اغتشاش شد. سپاه دولتی به سرعت پراکنده شد و سربازان به غارت و نهب دست زدند. احمد خان افغان ابدالی رئیس فوج افغان سپاه نادر با سربازان خود به قندهار گریخت و افراد قزلباش به غارت بار و بنه ی سراپرده نادری دست زدند بطوری که قریب به چهار ساعت از مرگ نادر نگذشته بود که اثری از اثاثیه و خیمه پادشاهی باقی نمانده و تمامی افراد متفرق و معدوم شدند. پس از این اتفاق چون توطئه کنندگان علیه نادر نقشه قبلی برای تاج و تخت نداشتند، عده زیادی از مدعیان پادشاهی به فکر قبضه کردن سلطنت افتادند. اما قبل از همه علیقلی خان بود که دست به کار شد. وقتی این خبر به علیقلی خان رسید بیدرنگ متوجه مشهد شد و درین شهر خود را جانشین نادر و پادشاه ایران اعلام کرد(27 جمادی الثانی 1160). علیقلی خان ابتدا نیمی از مالیاتها و عوارض معوقه را بخشید و به همین جهت خود را عادلشاه لقب داد. پس از اقدام عادلشاه تمام خاندان سلطنتی افشار از جمله رضا قلی میرزا فرزند ارشد نادر که بدست وی کور شده بود نصرالله میرزا برادر کوچکتر آن و همچنین شاهرخ میرزا فرزند ارشد رضا قلی میرزا مجبور به ترک مشهد و تحصن در قلعه کلات شدند. چون عادلشاه از رفتن شاهزادگان با خبر شد خواست آنها را بسوی خویش بیاورد. ابتدا خواست با محبت آنها را از قلعه کلات بیرون کشد و زندانی کند، ولی این کار مسیر نشد که ناچار شد با جبر و زور این امر را محقق سازد. با این قصد سهراب خان را که یکی از سر سپردگان خود بود مامور انجام این وظیفه دشوار کرد. با اینکه اینکار در عمل محقق نبود اما با غفلت نگهبانان، سهراب خان توانست با فتح یکی از برج ها به درون قلعه نفوذ کند. همین که درفش خارجی بر فراز این برج به اهتزاز در آمد ترس و وحشت ناگهانی محصورین قلعه را فرا گرفت و خواجه ها و غلامان حرمسرای نادری مهیای دفاع از قلعه گردیدند. نصرالله میرزا و دو تن از فرزندان رضا قلی میرزا به نام های امامقلی و شاهرخ از قلعه گریختند، لیکن هنگام فرار در طول راه عده ای که آنها را شناختند به قصد تقرب به عادلشاه آنها را گرفته و به زنجیر کشیدند و پیاده به وضع خفت آوری به حضور عادلشاه فرستادند. عادلشاه رضا قلی میرزا فرزند ارشد نادر و وارث قانونی تاج و تخت را که به علت کوری موفق به فرار نشده بود با پانزده تن از شاهزادگان افشار به قتل رسانید. اما عادلشاه شاهرخ فرزند ارشد رضا قلی میرزا که در آن هنگام چهارده سال داشت را از گشتن معاف کرد. غاصب تاج و تخت ترجیح داد مادام که پایه های حکومتش کاملا مستحکم نشده است شاهرخ زنده بماند تا در صورتی که مردم خواهان شاهزاده ای از خون نادر شدند حکومت غاصبانه خود را به نام وی ادامه دهد. سلطنت عادلشاه چهارده ماه بیشتر دوام نداشت. کمی بعد از جلوس وی، برادرش ابراهیم میرزا که حاکم ایالت عراق بود بر وی شورید و مدعی سلطنت شد. تلاقی خونین بین سپاه دو برادر در حوالی سلطانیه روی داد که طی آن سپاه عادلشاه درهم شکست و خود وی نیز اسیر شد. ابراهیم میرزا دستور داد چشمان عادلشاه را بیرون کشیدند و آنگاه قبل از تسخیر مشهد و ورود به این شهر، حق قانونی شاهرخ میرزا یگانه فرزند زنده نادر را نسبت به تاج و تخت ایران تصدیق کرد و خود را «حامی پادشاه و فرمانروای سپاه» اعلام کرد. در آن زمان شاهرخ که بدست عادلشاه زندانی بود خبر شکست سلطانیه و اسارت عادلشاه را شنید.با رسیدن این خبر بزرگان مشهد گرد هم آمدند و باتفاق آراء شاهرخ میرزا را پادشاه قانونی اعلام کردند. شاهرخ جوانی خوش سیما و دوست داشتنی بود و چون از یکی از دختران شاه سلطان حسین صفوی بود مردم او را تنها شاهزاده ای می دانستند که استحقاق سلطنت داشت، کمی پس از انتخاب شاهرخ به پادشاهی بزرگان شهر او را برای جنگ با ابراهیم خان حرکت دادند. دو سپاه مخالف در حوالی شهر سمنان و در مرز ایالات خراسان و عراق با هم مواجه شدند. قبل از وقوع جنگ بزرگان مشهد متوسل به حیله ای شدند که در مدت چند ساعت سپاهیان ابراهیم میرزا را از گرد وی پراکنده کرد. عده ای از سپاهیان شاهرخ شاه اطراف اردوی ابراهیم میرزا با صدای بلند جار زدند که شاهرخ شاه، نواده نادر و بازمانده دودمان صفوی زنده است و علیه این پادشاه، قانونی و شرعی نیست که ابراهیم میرزا قصد جنگ و ستیز دارد. این حیله ماهرانه، خاطرات پر افتخار دوران پادشاهان صفوی را در قلب سربازان ابراهیم میرزا زنده کرد و طروی احساسات آنها را بر انگیخت که دسته دسته به اردوی شاهرخ شاه پیوستند و چون توپخانه وی نیز به شاهرخ شاه پیوست، ابراهیم میرزا ناچار به سوی عراق متواری شد. سپاهیان شاهرخ شاه وی را تعقیب و اسیر کردند و سپس با برادر کور او عادلشاه به قتل رسانیدند(جمادی الثانی 1162) . سلطنت شاهرخ شاه نیز چندان دوام نیاورد. بزرگان شهر کمی بعد او را خلع و کور کردند و شخص دیگری بنام میرزا سید محمد که مدعی بود فرزند یکی از دختران شاه سلطان حسین صفوی است را با نام شاه سلیمان به سلطنت گذاردند(محرم 1162). چهل روز بعد بزرگان شهر شاه سلیمان را خلع و کور کردند و شاهرخ شاه را که آن هنگام کور بود را دوباره بر تخت نشاندند. سلطنت شاهرخ بوسیله احمد خان افغان ابدالی مورد تهدید قرار گرفت. پس از ویران کردن قسمتی از هند و غارت قسمتی از شهرهای این کشور در همان هنگام که بزرگان مشهد شاه سلیمان را کور و شاهرخ را از نو به سلطنت می رساندند، احمد خان به خراسان حمله برد و پس از اشغال هرات که در حقیقت دروازه خراسان محسوب می شد به حوالی مشهد که پایتخت خراسان بود رسید و این شهر را محاصره کرد(1162). لیکن تصادفا زمستان آن سال به حدی سرد شد که امید رئیس افغان به یأس مبدل گردید و به افغانستان مراجعت کرد و سال بعد از نو به مشهد آمد و این بار عده ای از رؤسای سپاه مدافع شهر را با رشوه به خیانت دعوت کرد و با این تمهید به افتتاح شهر توفیق یافت. احمد خان ابدالی پس از فتح مشهد تصمیم گرفت تا فتوحات خود را در سایر نقاط ایران ادامه دهد و سراسر ایران را اشغال کند. به نیشابور حرکت کرد اما در بین راه خبرهای تازه ای شنید و دانست که در داخل ایران قوای جدیدی بوجود آمده که بر سر تاج و تخت با هم در جنگ و قتال هستند. سپس سیاست عاقلانه ای اتخاذ کرد و تصمیمم گرفت خود را از جنگ و نزاع بر سر تاج و تخت ایران رها، و به افغانستان مراجعت کرد. ولی قبل از ترک خراسان اعیان شهر مشهد را در دربار شاهرخ شاه جمع نمود و به آنها توصیه کرد که ایالت خراسان را به صورت یک شاهزاده نشین مستقل در اختیار نواده نادر باقی گذارند و پیوسته به وی وفادار بمانند. و همچنین او خود را ضامن استقلال خراسان و سلطنت شاهرخ شاه اعلام کرد و سپس به افغانستان مراجعت کرد. آغاز کار دودمان زند قبیله زند یکی از قدیمی ترین قبایل ایالات عراق بود که در همین ایالت سکونت داشت. این طایفه یکی از طوایف فیلی و شعبه ای از الوار بودند که مدتها در ملایر مأوی گرفته و به صحرانشینی به سر می بردند و در قریه «پری» از توابع ملایر و نواحی همدان نشیمن داشتند. بواسطه خوی صحرانشینی و سلحشوری حاضر به قبول اطاعت از کسی نبودند. در زمان پادشاهی نادر، باباخان چابشلو با تدبیری خاص به بزرگان این قوم دست یافت و جمعی از مردان آنها را بی خبر گشت و مابقی مردان و زنان و کودکان ایشان را کوچ داده به خراسان در نواحی «ابیورد» و «دره جز» سکنی داد. این طایفه در زمان علیشاه (عادلشاه) در سال 1162 از «ابیورد» و «دره جز» حرکت کرد و به محل خود بازگشتند و و در قریه «پری» و «گمازان» از توابع ملایر جا گرفتند. تا مدتها به غارتگری و راهزنی پرداختند. ایناق خان و بوداق خان دو برادری بودند که این امر را پس از مهدی خان بعهده داشتند. ایناق برادر بزرگتر دو فرزند از خود باقی گذاشت که بعد ها نقش مهمی در تعیین سرنوشت قبیله زند بعهده داشتند. فرزند ارشد او کریم، یعنی همان کسی که کمی بعد حکومت ایران را بدست گرفت و برادر کوچکتر صادق که سهم مهمی در فتوحات آینده برادر ارشد داشت. وقتی این دو برادر جانشین پدر شدند مدتی را با راهزنی و غارت قبیله خود را اداره کردند. ولی پس از مدتی مهدی علی خان تکلو حاکم شهر همدان که بیش از دیگران از غارتگری قبیله زند خسارت دیده بود نامه ای به کریم بیگ نوشت وقتی کریم از مضمون آن نامه اطلاع یافت به حدی خشمگین شد که دستور داد حامل نامه را مثله کنند و گماشتگان وی بینی و گوش سوار حامل نامه را بریدند و او را با چهره آغشته به خون به همدان فرستادند. حاکم همدان که انتظار آمدن کریم را می کشید، وقتی چهره خون آلود فرستاده خود را دید بلافاصله یکی از سرداران خود را باتفاق 5000 سرباز مأمور کرد تا کریم را زنده دستگیر و بحضور او آورند. وقتی کریم از این حمله آگاه شد 200 نفر از رشیدترین مردان خود را مهیا جنگ کرد و با این عده قلیل به استقبال سپاهی شتافت که از حیث شماره بر او برتری فوق العاده ای داشت. کریم بیگ در تاریکی شب بی تأمل به دشمن حمله کرد و با ایجاد ترس و وحشت ناگهانی جمع کثیری از سربازان دشمن را غافلگیر کرد و عده ای را به قتل رسانید و بقیه را متواری کرد. بپاس شهامتی که کریم از خود در این جنگ ابراز کرد، سران قبیله زند باتفاق آراء وی را به لقب خانی مفتخر کردند و از آن زمان بود که کریم بیگ به کریم خان معروف شد. پس از این جنگ و فتوحات دیگر کم کم نام کریم خان بر سر زبان ها افتاد. در سال 1164 هجری موفقیت تازه ای برای قبیله کوچک زند پیش آمد و در مدت کوتاهی چندین برابر بر اعتبار و اهمیت آن افزود. توضیح آنکه چندین سال قبل ابوالفتح خان یکی از رؤسای قبایل بختیاری حکومت شهر اصفهان را بعهده داشت و مدعی بود که این سمت را از شاهرخ شاه افشار بعهده دارد و حال آنکه شاهرخ از پادشاهی جز اسم چیزی نداشت. یکی دیگر از رؤسای قبایل بختیاری بنام علی مردان خان نسبت به رقیب اصفهانی خود حسادت می ورزید و مترصد فرصت بود تا حکومت وی را در اصفهان بر چیند و خود جانشین او شود. تا اینکه شاهرخ شاه موقتا از سلطنت محروم شد، علی مردان خان فرصت را مغتنم شمرد و به اصفهان حمله کرد. دو طرف در محلی به نام مورچه خورت تلاقی یافتند و چون علی مردان خان شکست خورد کسانی نزد کریم خان فرستاد و از او مساعدت طلبید. کریم خان که مدتها پیش با علی مردان خان به نزاع برخاسته بود در صدد بود تا با وی آشتی کند با مشورت سران قبیله، جلسه ای با علی مردان خان در گلپایگان برگزار نمود و در همین ملاقات بود که نقشه همکاری دو جانبه و حمله مشترک به اصفهان تهیه شد که طی آن دو سردار با 20000 سرباز به جانب اصفهان حرکت کردند. در اولین حمله در محلی بنام کهریز، ابوالفتح خان به دلیل برتری نفری سپاه حریف شکست خورد و به اصفهان مراجعت کرد لیکن شهر اصفهان و قلعه آن تاب توپخانه کریم خان را نیاورد و تسلیم شد. کریم خان با رقیب شکست خورده خویش با نهایت جوانمردی رفتار کرد و از او دعوت کرد تا با فاتحین همکاری کند و اتحادی مثلثی تشکیل دهند. پس از یک ملاقات سه جانبه کریم خان، علی مردان خان و ابوالفتح خان موافقت نامه ای امضاء کردند که در حقیقت ادعای جدیدی نسبت به حقوق سلطنت ایران محسوب می شد و هدف اصلی از تنظیم آن اداره کشوری بود که سه سردار بزرگ در ناحیه عراق و مستقل از دیار خراسان تأسیس می کردند. این موافقت نامه شامل چهار بخش بود: 1) ابوتراب 9 ساله و خواهر زاده احتمالی شاه سلطان حسین صفوی که شاه اسماعیل نامیده خواهد شد به سلطنت انتخاب شود و پایتخت او اصفهان باشد. 2) فرماندهی سپاه فقط در صلاحیت و عهده کریم خان زند باشد و هر وقت مصلحت ایجاب کند او باید عازم جنگ شود. 3) علی مردان خان حکمران کل کشور می شود و تعهد می کند که هرگز از شهر اصفهان خارج نشود و تمام وقت خود را صرف امور اداری و غیر نظامی کند. 4) ابوالفتح خان از نو به حکومت اصفهان برگزیده و مأمور به امنیت آن می شود. کریم خان، حکمران کل کشور کریمخان توانسته بود پس از فروپاشی حکومت نادرشاه افشار، تمام بخشهای مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادق خان، نیز موفق شد در سال 1189 ق. بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروندرود، بحری جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند.او را نیکوترین فرمانروا پس از حمله اعراب به ایران دانستهاند. کریمخان از طایفه زند بود. کریم خان در آغاز یکی از سربازان سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر به ایلش پیوست. کم کم با سود بردن از جو به هم ریخته پس از مرگ نادر کریمخان نیرویی به هم زد و پس از چندی با دو خان بختیاری به نامهای ابوالفتح خان و علیمردان خان ائتلافی فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی میدانستند، به نام ابوتراب میرزا را به شاهی برگزیدند. در این اتحاد علیمردان خان نایبالسلطنه بود و ابوالفتح خان حاکم اصفهان و کریمخان نیز سردسته سپاه بود. اما چندی که گذشت علیمردان خان، ابوالفتحخان را کشت و بر دیگر همراهش کریمخان هم شورید ولی سرانجام پیروزی با کریمخان بود. چندی هم با محمد حسن خان قاجار دیگر مدعی پادشاهی ایران درگیر بود که سرانجام سربازانش محمد حسن خان را در حالی که رو به گریز بود کشتند. او بازمانده افغانهای شورشی را نیز یا تار و مار کرد و یا آرام نمود. سر انجام با لقب وکیل الرعایا (نماینده مردم) به فرمانروایی بخش بزرگی از ایران به جز خراسان رسید که آن را به احترام نادرشاه در دست نوه او شاهرخشاه باقی گذاشت. کریمخان لکی بیسواد اما هوشمند و باتدبیر بود و به آرامش و رفاه مردم اهمیت میداد و به دانشمندان ارج میگذاشت. وی کارخانههای چینیسازی و شیشهگری در ایران احداث کرد. صنایع و بازرگانی در دوره وی رونق فراوان یافت. با این وجود غربیان وی را «پادشاهی بزرگ» نمیدانستند چرا که در دورهء زمامداری او بهایشان امتیازی داده نشد؛ البته او خود نیز چنین ادعایی نداشت و خود را وکیل الرعایا میخواند. کریمخان با توجه به پیشهاش که سرپرستی ایل بود از نزدیک با مشکلات مردم آشنا بود و سپس سپاهیگری آن هم در ارتش نادری، که درگیر جنگهای پیاپی بود به او نشان داد که بار جنگ های پیاپی به دوش خراج مردم است؛ پس، بیشتر آرامش و درگیر نکردن کشور در درگیریها را میپسندید تا مبادا آشوب و یا جنگی به کشور و مردم آسیب برساند.تنها جنگ دوران فرمانروایی کریمخان، جنگ بصره و ستاندن این شهر از عثمانیان بود. کریم خان از انگلیسیها دل خوشی نداشت و همیشه میگفت که انگلیسیها میخواهند ایران را مانند هند کنند؛ بنابراین با دیگر کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و هلند به امور بازرگانی میپرداخت.در زمان کریمخان چند آشوب کوچک از جمله طغیان میرمهنا دزددریایی معروف خلیج فارس و شورش حسینقلی خان جهانسوز رخ داد اما در کل در زمان او مردم ایران روی آرامش دیدند. کریمخان زند شهر شیراز را پایتخت خود ساخت و بناهای بسیار زیبایی از خود در این شهر به یادگار گذاشت که از آن جمله میتوان به حمام وکیل، بازار وکیل، ارگ کریمخان و مسجد وکیل اشاره کرد. کریمخان لکی بیسواد اما هوشمند و باتدبیر بود و به آرامش و رفاه مردم اهمیت میداد و به دانشمندان ارج میگذاشت. وی کارخانههای چینیسازی و شیشهگری در ایران احداث کرد. صنایع و بازرگانی در دوره وی رونق فراوان یافت. با این وجود غربیان وی را «پادشاهی بزرگ» نمیدانستند چرا که در دورهء زمامداری او بهایشان امتیازی داده نشد؛ البته او خود نیز چنین ادعایی نداشت و خود را وکیل الرعایا میخواند آرامش، امنیت و ثبات مرزها، هدیه کریمخان زند به مردم رنج دیده ایران با حکومت خاندان زند بار دیگر سرزمین ایران توانست از وحدت و امنیت سیاسی و اجتماعی ویژهای برخوردار شود. به خصوص که پس از قتل نادر (در 1160 هجری )جانشینان او هرگز توفیق نیافتند که قدرت سیاسی سرزمین نادر را احیا کنند. قلمرویی که کریمخان از عصر نادری به ارث برد، سرزمینی ناآرام، مواجه با جنگهای داخلی و استقلالطلبی حکومتهای کوچک بود. کریمخان عمر خود را مصروف یکپارچه کردن و وحدت سیاسی ایران کرد. در واقع این دوره نسبتاً طولانی چهارده ساله مرهم شفابخشی بود که بر جراحات التیامناپذیر ملت ایران نهاده شد. کریمخان با اینکه سواد خواندن و نوشتن نداشت اما نحوه برخورد با دیگران را به خوبی میدانست و با سیاست گاهی نرم و گاه شدید خود سعی میکرد زمینه شورشها را از میان بردارد. همچنین به جهت حفظ ثبات مرزهای کشور، به جز جنگ با عثماننی و فتح بصره، هیچ عملیات نظامی دیگر علیه کشورهای خارجی همسایه انجام نداد. اقدامات عمرانی و رفاهی کریم خان زند آنچه راجع به اقدامات عمرانی کریم خان می دانیم راجع به شیراز است وی که این شهر را به دلایل مختلف آب و هوایی به پایتختی انتخاب کرد تمام نیروهای اساسی خود را در جهت عمران و آبادانی شهر کوشا کرد . 1- اولین اولویت برای خان زند توجه به وضع دفاعی و امنیتی شهر بود بدین ترتیب دور تا دور آن را دیوار کشید . 2- برای حصار اطراف شهر شش دروازه ساخت : 1 . دروازه باغشاه 2 . دروازه شاه میر حمزه 3 . دروازه سعدی 4 . دروازه قصابخانه 5 . دروازه شاه داعی 6 . دروازه کازرون 3- از دیگر بناهای اداری و دولتی که در شیراز ساخته شد 1. ارگ کریم خان 2. دیوان خانه 3. میدان بزرگی به نام توپخانه 4. بازار 5. مسجد 6. حمام 7 . باغستانهای زیبا 4- کریم خان در زیبایی و تمیزی شهر نیز کوشید و خیابانهای شهر را سنگفرش کرد . 5- از دیگر اقدامات عمرانی کریم خان در شیراز این موارد است : o ساخت پل دروازه اصفهان o سیل بند رودخانه خشک شهر o بنا و مرمت باغ های زیر : - باغ نظر - باغ جهان نما - حافظیه - سعدیه - مقبره شاهچراغ. 6- تمام بناهای کریم خان در شیراز بناهای کریم خانی یا مجموعه وکیل یا زندی مشهور شدند . 7- کریم خان برای احیاء صنایع و حرف کوشش زیادی کرد ا چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:, :: 21:26 :: نويسنده : علی رضا
سلسله ی افشاریه نادرشاه افشار در سال ۱۰۶۶ه.ش در ایل افشار در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و دره گز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند. نام اصلی او نادرقلی بود و هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهایخوارزم به اسارت آنها در آمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را نادرقلی بیگ نامید. در این هنگام افغانها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده بودند و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رساندند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند(۱۱۳۵ ه.ق) ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند. محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت میکرد کمی بعد بدست پسر عمویش به نام اشرف افغان به قتل رسید(۱۱۳۷ ه.ق). همزمان با این اوضاع و احوال نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و سردار سپاه او شد(۱۱۳۹ ه.ق.). سپس خراسان را به تصرف خود در آورد. فئودال بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت گیری نادرقلی بیگ شد ولی نادر در سال ۱۷۲۶ پشتیبانی شاه طهماسب صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرده توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان بر پا نماید. شاه طهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به طهماسب قلی تغییر داد. سال بعد او مناسباتش با شاه طهماسب را قطع کرده و بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان میرسد. آنگاه برای به قدرت رساندن شاه طهماسب با افغانها وارد جنگ شده در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد و سپس در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده و قبایل این دیار را مطیع نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغانها به پایان رسید(۱۱۴۲ ه.ق). سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روسها را از شمال ایران راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شد و جنگ را نیمه کاره رها کرده به آن سامان رفت. شاه تهماسب صفوی به قصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان گرفت که به سختی منهزم شد. در سال ۱۱۴۵ ه.ق. به دنبال یک قرارداد میان شاه طهماسب و دولت عثمانی که بخشی از آذربایجان را به آن دولت وا گذار میکرد، نادر رهبران ایلها را که پشتیبان صفویه بودند در یک جا جمع نمود و با یاری آنها طهماسبشاه عباس سوم) را به جانشینی برگزید و خود را نایب السلطنه نامید. اما در واقع قدرت اصلی در دست نادر بود. نادر شاه در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت و عثمانیان را به سختی شکست داد. در سال ۱۱۴۸ قمری نادرشاه کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را در دشت مغان جمع کرد (بالغ بر ۲۰۰۰۰ نفر). او در شورای دشت مغان اعلام کرد که وظایف خود را انجام داده و تصمیم به استراحت و کنارهگیری از کارها دارد. بزرگان کشور که میدانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند. بدین ترتیب شاه عباس سوم صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز شد. نادر اندکی بعد در ۱۱۴۸ ه.ق. تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکههای دوره افشاریه نیز منقوش گردید. او برای ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود و در این مدت توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر را که برای سالها از ایران جدا شدهبود به ایران بازگرداند. مهمترین فتح او فتح هندوستان بود.
نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس، از کار خود پشیمان شده برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر میدانست کشت. لازم به گفتن این نکته میباشد که همواره پزشکی فرانسوی در رکاب نادر شاه بود که بنا به عقیدهای امکان وجود دسیسه از جانب او نیز میرود. او برای تامین هزینههای جنگهای خود مجبور بود تا مالیاتهای گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورشهایی در جایجای کشور روی میداد ولی زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورشها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند. علیقلیخان برادرزادهٔ نادر و فرزند ابراهیم خان ظهیرالدول بودهاست. علیقلیخان در بیشتر لشکرکشیهای نادر همراه او بودهاست و به دلیل شجاعت و دلیری همواره مورد علاقهٔ نادر بودهاست. به دلیل مشکلات اقتصادی پیش آمده از کشورگشاییهای دوران نادر و مالیاتهای بسیاری که نادر برای تامین هزینهٔ جنگها از تودهٔ مردم میگرفت، هر از چند گاهی شورشی در گوشهای از کشور به پا میشد. در یکی از این شورشها که در سیستان به پا شده بود، نادر، علیقلیخان را مامور کرد تا آن را سرکوب کند. به دلیل آنکه نادر در اواخر عمر نسبت به بسیاری از اطرافیانش بدبین شده بود، تهماسب قلی خان جلایر را به همراهی علیقلیخان به سیستان منصوب کرد. در میان راه بود که علیقلیخان سر از اطاعت نادر برداشت و بر ضد او یاغی شد و قیام کرد. زمانی از این شورش نگذشته بود که نادر به دست درباریان به قتل رسید. پس از آگاهی از قتل نادر علیقلیخان اریکهٔ قدرت نادر، کلات و گنجینههای آن را تسخیر کرد و رضا قلی میرزا و همهٔ فرزندان نادر را به قتل رساند. تنها شاهرخ میرزا بود که جان سالم به در برد. سپس با لقب علی شاه یا عادلشاه در ۷ جمادیالثانی ۱۱۶۰ در مشهد بر تخت پادشاهی نشست. در این هنگام بود که برای رضایت مردم دست به بذل و بخششهای بسیار از گنجینههای نادر زد. علیقلی شاه برادر کوچکتر خود ابراهیم خان را به مناطق مرکزی جنوبی و غربی ایران گماشت. در طول حکومت یازده ماههٔ عادلشاه، محمد حسن خان قاجار قیام کرد و نیز برادرش ابراهیم خان نیز بر ضد او دست به شورش زد. عادلشاه که خود را در برابر شورش برادرش توانا نمیدید به تهران گریخت ولی طرفداران ابراهیمخان او را در تهران دستگیر کردند و به ابراهیم خان تحویل دادند. ابراهیم خان نیز به مانند نادر، او را کور کرد. جانشینان نادرشاه بعد از نادرشاه، کریمخان (از سرداران نادر) که از طایفه زند بود بهقدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود بهخراسان شد و کریمخان این منطقه را بهاحترام نادر که او را ولینعمت خود میدانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت. نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برد. وی بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز- احمدخان ابدالی در افغانستان- آزادخان افغان در آذربایجان - حسن علی خان اردلان درکردستانات و حتی محمد حسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند. در خراسان نیز علیقلیخان افشار (برادرزاده نادر) بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوعالنسل کرد. اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد. نوه نادر، به نام شاهرخ میرزا را بهقدرت رساندند. یکسال بعد، او نیز مخلوع و کور شد، اما دوباره به قدرت رسید و توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) از پای درآمد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد، اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست خونخواران قاجار رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد. وزیر نادر شاه محمود میمندی از توابع روستای میمند از شهرستان شهر بابک در استان کرمان بودهاست جنگ مورچه خورت نبرد نادرشاه با اشرف افغان در فاصله 45 کيلومترى اصفهان قصبه اى وجود دارد كه آنرا مورچه خوار يا مورچه خورت مىنامند. علت نامگذارى آن به اين اسم مشخص نيست و در كتابهاى تاريخ و سياحتنامه ها به هر دو نام خوانده شده است. از جمله حوادث مشهور در اين قصبه نبرد بزرگ نادرشاه افشار با اشرف افغان بود. در اين جنگ پايتخت آن زمان ايران يعنى اصفهان گشوده شد و حكومت افاغنه بر ايران پايان يافت. اهميت نبرد بيشتر از آن جهت بود كه اشرف افغان با توجه به نحوه جنگيدن نادر و سپاهيانش و تجاربى كه در دو پيكار گذشته [مهماندوست دامغان و سردره خوار ]بدست آورده بود در مورچه خورت آرايش جنگى آنها را تقليد و بكار بسته بود، از طرفى عثماني ها در اين اردوگاه به او يارى رسانده و درصدد بودند كه نگذارند دست نشانده آنها مغلوب گردد. در اطراف قريه مورچه خورت تپه هاى مرتفعى وجود داشت و اشرف براى جلوگيرى از قواى نادرى تصميم گرفت از استحكامات طبيعى اين تپه ها بهره گيرد و سپاهيان و توپخانه خود را در اينجا مستقر سازد، او قصد داشت در اين جنگ جنبه تدافعى پيش گيرد و با استتار توپخانه و سواره نظام، در زمان مقتضى ضربه كارى را به سپاهيان نادر وارد سازد. وقتى قواى نادر به مورچه خورت نزديك شد در فاصله نسبتاً دورى از دشمن اردو زد و بوسيله جاسوسان و تنى چند از اسراى دشمن از تدارك مفصل نيروى نظامى اشرف افغان آگاه گرديد. سردار دلاور افشار نقشه جنگى تازهاى طرح كرد و بر آن شد بدون برخورد با قواى دشمن از قسمتى از تپه ها كه فاقد مدافع است قواى خود را عبور داده و به اصفهان بتازد اين امر موجب مىشد كه اشرف براى جلوگيرى از تصرف اصفهان از نقشه تدافعى خود چشم پوشيده و به حمله دست بزند در نتيجه طرفين همانند جنگ هاى گذشته درگير مىشدند و با روحيه خوبى كه قواى نادرى داشتند شكست در اردوى اشرف مىافتاد و ضمناً محل اختفاء توپخانه دشمن نيز افشا مىگرديد. سپيده دم روز بيستم، ربيع الثانى سال 1142 ه ق اين نقشه ماهرانه به مرحله اجرا درآمد. اشرف افغان و يارانش كه مراقب اردوگاه خويش بودند از مانورهاى سپاهيان نادر به هراس افتاده و تصميم به مدافعه گرفتند. به فرمان نادر لشگريان به سه دسته تقسيم شدند و هر يك براى اجراى هدفهاى خود عازم ميدان جنگ گرديدند. يك دسته از تفنگچيان مأموريت يافتند كه محل توپخانه هاى دشمن را كشف و تصرف نمايند اجراى اين امر كار دشوار و خطرناكى بود با اينحال پيشرفت اين عده سبب شد كه به دستور اشرف توپها آتش كرده و بدين ترتيب محل تمركز آنها افشا شد. پس از آن گروهى از جانبازان ارتش نادرشاه با دادن تلفات سنگينى به محل توپخانه رسيده و موفق به تصرف توپ ها و نابودى توپچيان شدند. با تصرفِ توپخانه دشمن، حملات قشون نادرى با حرارت بيشترى دنبال شد و مواضع و استحكاماتى كه اشرف آن همه به آن دل بسته بود، يكى پس از ديگرى اشغال شد. پس از فرار اشرف خيمه و لشگرگاه و لوازم او و سردارانش به چنگ سپاه نادرى افتاد. تصرف اين همه غنايم كه به قول مؤلف كتاب جهانگشا قيمت آن از ميزان قياس بيرون بود، امكان داشت سربازان را از تعقيب دشمن باز دارد و تصرف مال دنيا آنها را به جان هم اندازد. نادر كه به اين مسئله پى برده بود فرمان داد تا تمام غنايم را در جائى ديگر گرد آورند و آنگاه همه را طعمه حريق سازند. دستور او بلادرنگ اجرا شد. در روز 23 ربيع الثانى سال 1142 نادر و يارانش عازم اصفهان شدند. البته قبل از ورود او به اين شهر اصفهاني ها وظيفه خود را به نحو اكمل به انجام رسانده بودند به اين معنى كه قبل از پيكار نادر اصفهاني ها كه بخاطر جنايات افغانها از مرده آنان نيز مىترسيدند با شمشير و كارد و تبر به جان آنها افتاده و آنان را روانه ديار عدم ساختند. با حمله سپاه نادر اصفهان و پس از آن ايران از لوث وجود آنان پاك شد.
تنبیه افغانها و حمله به هندوستان افغانهای مخالف نادرشاه پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان(حدودا ۸۰۰ نفر) را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندیها را شکست داده و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ افغان را در بازار دهلی دار زدند و بازگشتند.نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با بهکارگیری تاکتیکهای نوین جنگی پیروز شود. در جنگ کرنال در طی یک روز بین بیست تا سیهزار شهروند هندی کشته شدند. بهناچار محمد شاه گورکانی پادشاه هندی از نادر امان خواست؛ نادر در قبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقبنشینی را پذیرفت و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت. نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت؛ غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفوی برآورد شدهاست. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال گرفتن مالیات را در ایران قطع کرد.[ با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان را فراهم کرد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت. تغییر اخلاق نادر و ستمگری بر مردم ایران و مرگش نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر میدانست کشت. نادر برای تامین هزینه جنگهای خود مجبور بود تا مالیات های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورشهایی در جایجای کشور روی میداد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورشها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند. به گفته لارنس لاکهارت مورخ انگلیسی (ر. ک. صادق رضازاده شفق، کتاب نادرشاه) ماجرا از این قرار بوده که نادر در ماه های اخیر در اوج خشونت حکومت میکرد و به دلایلی چند به تمامی سرداران ایرانی اش سوءظن داشت… تعداد چهار هزار سرباز افغانی در اردوگاه داشت که جمله به نادر وفادار و در حق ایرانیان دشمن کام بودند. نادر شبی رئیس آنها را احضار کرد و چنین گفت: من از نگهبانان خود راضی نیستم و از وفا و دلیری شما آگاهم. حکم میکنم فردا صبح همه آنان را توقیف و زنجیر کنید و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنید. حیات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم… آنها رفتند تا خود آماده کنند… ولی نوکری گرجی این موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ایشان مصمم شدند تا دیر نشده نادر را از میان بردارند… تا پاسی از شب رفت مواضعین به خیمه چوکی دختر محمد حسین خان قاجار که نادر آن شب در سراپرده او بود رو آوردند و ترس به آنان چندان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خیمه نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و یک شخص متهور دیگر وارد شدند و چوکی تا به آنها متوجه شد نادر را بیدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشیر کشید. پایش در ریسمان چادر گیر کرد و درافتاد. تا خواست برخیزد صالح خان ضربتی وارد آورد و یک دست او قطع کرد، ترس بر او مستولی گشت و در جای خود خشک بماند. اما محمد خان قاجار جرات خود را حفظ کرد و سر نادر شاه از تن جدا ساخت.(بامداد یکشنبه ,علی رضا :: 22:30 :: نويسنده :
![]() ![]() |